با دامَنی از شکوفه ها

با دامَنی از شکوفه ها

در طلاییِ دشت های فرآخ، خواهم دَوید ...^-^
با دامَنی از شکوفه ها

با دامَنی از شکوفه ها

در طلاییِ دشت های فرآخ، خواهم دَوید ...^-^

گاهی وقتا

دلم واسه همه حسآیی که روزی تجربه کردم

تنگ میشه ...

خیلی تنگ ...

خِی - لی  تَن - گع ...

وقتی نمیدونم چی واسم بهتره ...!

یه حسایی ،

یه جاهایی ،

میمونن ...

منتظرِ روزی که برگردی ...

تا دوباره ، یه لحظه

یه حال

یه روزِ خاصُ

برات تداعی کنن...

طوری که انگار خیلی دوره ...

و خیلی نزدیک ...!

"موسیقی" ...

یه "عطر" ...

یه "صدا"  ، "لحن" ...

حتی نوع "نورِ" یه محیط ...

بعضی وقتا میرم !...

تو یه دنیای دیگه !

یه دنیای دیگه ...

که یه زمانی ، جزئی از این دنیا بوده ...

اما الان ،

انگار یه تیکه ی جدا افتاده ...

یه بخشِ مجزا !

یه چیز جداگانه ست ...

نهایتا !

مهم اینه که چطوری ازش بیرون بیای !

از اون حرفاى خوب

یه چیزایى رو خودمون میدونیم ولى

انگار تا از بقیه نشنویم نمیتونیم باورش کنیم !

یه نفر از یه نفرِ دیگه نقل کرد:

"خودمون خیلی جاها که دلمون میخواد

نمی تونیم بریم ،

ولی فکرمون رو که میشه جاهای خوب بفرستیم ..."

و من بعد از خوندن این جمله ،

به شدت احساس نادانى کردم !

چون حقیقته ! حقیقتِ محض !

ما آدما دائم اعتراض میکنیم که چرا موقعیت هاى خوبى که باید داشته باشیمو نداریم !

بخاطر هر شکست و ناامیدى و ناکامى ،

فراهم نبودنِ شرایط و وسائل و لوازمِ کامیابى و 

محدودیت و ناتوانىِ غیر ارادى و غیره و غیره رو 

مقصر میدونیم !

اما حتى قدرت استفاده و کنترل فکرمونو هم نداریم !

اینکه دیگه دست خودمونه هان ؟!

نه محدودیتى واسش هست نه ممنوعیتى !

فکرِ خودمونه ! مالِ ماست و ما مختاریم که به هر جهتى و سویى که دلمون میخواد به پرواز درش بیاریم !

اما من و امثالِ من چیکار میکنیم ؟!

بدترین ، تاریکترین، سیاهترین و ظالمانه ترین افکارو به خودمون تحمیل میکنیم !

اسمش اگه خودآزارى نیست پس چیه ؟!

خودمون بدترین ها رو به خودمون تحمیل میکنیم 

و انتظار داریم دنیا بهمون خوبى کنه !

چه پر توقع  !!!

اینجاست که اون جمله ى نقل شده ى اول پستُ باید طلا بگیریم !

^_^

چیزى نیست ! همه چیز عادى ست ...

و شاید این طبیعت آدم ها باشد !

آن ها به سادگى به یکدیگر آسیب مى رسانند

اهمیت و ارزش چندانى براى احساس، روح و حتى آبروى

دیگران قائل نیستند اما آنچنان به خودشان اهمیت میدهند که اغلب موارد اگر کسى، چیزى بسیار کمتر از آنچه که آن ها با دیگران کرده اند، در حقشان بکند 

سخت خشمگین، گله مند و منقلب مى شوند !

جهان را به هم مى ریزند و فریاد میکشند !

خودشان را مستحق کوچکترین اهانت، بى احترامى یا بى عدالتى نمیدانند حال آنکه به راحتى به دیگران توهین میکنند ، حرمت ها را لگدمال میکنند و بى عدالتى را به حد اعلاء مى رسانند !

و هیچ کَکِشان هم نمى گَزَد !

این آدم نماهاى خودخواه ،

خود پرست و خودنما ،

که هیچکس نمیداند حقیقتا 

چه میخواهند ...!