با دامَنی از شکوفه ها

با دامَنی از شکوفه ها

در طلاییِ دشت های فرآخ، خواهم دَوید ...^-^
با دامَنی از شکوفه ها

با دامَنی از شکوفه ها

در طلاییِ دشت های فرآخ، خواهم دَوید ...^-^

وقتی نمیدونم چی واسم بهتره ...!

یه حسایی ،

یه جاهایی ،

میمونن ...

منتظرِ روزی که برگردی ...

تا دوباره ، یه لحظه

یه حال

یه روزِ خاصُ

برات تداعی کنن...

طوری که انگار خیلی دوره ...

و خیلی نزدیک ...!

"موسیقی" ...

یه "عطر" ...

یه "صدا"  ، "لحن" ...

حتی نوع "نورِ" یه محیط ...

بعضی وقتا میرم !...

تو یه دنیای دیگه !

یه دنیای دیگه ...

که یه زمانی ، جزئی از این دنیا بوده ...

اما الان ،

انگار یه تیکه ی جدا افتاده ...

یه بخشِ مجزا !

یه چیز جداگانه ست ...

نظرات 1 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 1 اردیبهشت 1399 ساعت 00:21 http://Sooskesiah.blogsky.com

انقد این حرفات برام قابل لمسه که نگو
حتی یه پستی شبیه این پستت، توی وبلاگم دارم...در این حد

بعععلهههههههه ...
در اینکه ما شباهت هایی به هم داریم ...
شکی نیست !
شباهت هایی زیرپوستی و حتی گاهی مخوف !
مثل ایده آل گراییِ سابق و جنونِ بی ثباتیِ حاضر !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد