با دامَنی از شکوفه ها

با دامَنی از شکوفه ها

در طلاییِ دشت های فرآخ، خواهم دَوید ...^-^
با دامَنی از شکوفه ها

با دامَنی از شکوفه ها

در طلاییِ دشت های فرآخ، خواهم دَوید ...^-^

ر - واو - ی - الف

رویا ؟

کدوم رویا ؟!


اوهوم !!!!

بذار بهت بگم !

احساسی ندارم .

همش همینه .

و خب حداقل از داشتنِ یه حسِ بد ،

خیلی بهتره .

هوم ؟

با افتخار !

انقد خسته ام که

تُف تو همه چی .

خخخخخخخخخـــــتُف .

همین

اهمیت ندادن .

این چیزیه که باید یاد بگیرم .

شاید این طبیعته .

حداقلش دیگه تعجب نمیکنم !

از روبرو شدن با واقعیتِ آدما .

همیشه میدونم ،

پشت هر نقابی ،

صورتی هست ...

و روی هر صورتی ،

نقابی .

انتظار معجزه ندارم :)

جا نمیخورم .

نا امید نیستم .

فقط ولش میکنم .

فراموشش میکنم .