با دامَنی از شکوفه ها

با دامَنی از شکوفه ها

در طلاییِ دشت های فرآخ، خواهم دَوید ...^-^
با دامَنی از شکوفه ها

با دامَنی از شکوفه ها

در طلاییِ دشت های فرآخ، خواهم دَوید ...^-^

آیینه آیینه !

اما انگار دنیا ، همونیُ که روزی به کسی میدی ،

بهت برمیگردونه ...!

احساس میکنم تنها گذاشته شدم ، بخاطر اینکه تنهاش گذاشتم !

اون روزا رو به یاد دارم ... حتی از نظر زمانی ام قابل توجیهه !

اینجوری نیست که خودمو سرزنش کنم یا اظهار پشیمونی یا حسرت کنم !

فقط میخوام بگم که این چیزیه که حقیقت داره !

مثل آیینه ای که تصویر خودتو  بهت نشون میده ...

احساس نارضایتی نمیکنم ...

یا هر چیز دیگه ای ...

حتی براش خوشحالم ... اگه من باعث شده باشم که تغییرات مثبتی توی زندگیش

رخ داده باشه ... هر چند بخاطرشون ، رنجی رو متحمل شده باشه ...

میدونم که ارزششُ داره ! همونطور که برای من داشت !

با اینکه سخت بود ... اما نهایتا باعث شد با خودم روبرو بشم ...

و در عین حال ، تجربه ی یه معجزه ، چیزِ کمی نیست !

من هنوزم معتقدم !

به معجزه .

نظرات 2 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 1 اردیبهشت 1399 ساعت 00:28 http://Sooskesiah.blogsky.com

اولا که "اللهم عجل لولیک الفرج"
دوما گمونم یه چیزایی شده که خبر ندارم، چه شده؟!!!

چیزی شده که نه ...
نشسته بودم با خودم اتفاقات گذشته رو تحلیل می کردم ...
خلاصه هی تحلیل کردم
هی هَم زدم ...
که آخر یه رابطه ای ازتوشون درآوردم ...
که خودمو توجیه کنم !
در واقع همه چیو توجیه کنم !
البته الان
همشون به نظرم بی معنی ان !
بی - مَع - نی

379 سه‌شنبه 26 فروردین 1399 ساعت 20:29 http://nazdikeghiam.mihanblog.com

اللهم عجل لولیک الفرج

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد